نبض زندگی ماعلینبض زندگی ماعلی، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

علی فرشته کوچک خانه ما

قصه های کودکی(اولین قصه هایی که برات گفتم)

علی جونی الان که داری غر میزنی و میگی برام ماکارونی درست کن یکی نیست بگه تو که دیروز ماکارونی خوردی میخوام امروز در مورد قصه هایی که شبا میگم تا بخوابی برات بنویسم البته من مجبور شدم قصه ها رو تغییر بدم چون احساس میکردم شاید فهمش یکم برات سخت باشه خب حالا قصه اول: شنگول و منگول یه روز خانوم ببعی میخواست بره بیرون برای شنگول و منگول وحبه انگور غذا بخره  بعد رفت به شنگول و منگول و حبه انگور گفت من دارم میرم بیرون اگه کسی اومد در زد درو براش باز نکنیدا..بعد رفت بعد آقا گرگه اومد در زد شنگول گفت کیه؟آقا گرگه گفت درو وا کنید منم منم مادرتون غذا آوردم براتون بعد منگول درو وا کرد  آقا گرگه اومد تو شنگول و من...
27 ارديبهشت 1391

من اگه نباشم

من نباشم کی تو رویا موهاتو ناز میکنه کی با بالای شکسته با تو پرواز میکنه راست بگومن که نباشم اخمای پیشونیتو کی میاد با حوصله دونه دونه باز میکنه من نباشم کی میاد ناز نگاتو میخره کی میاد دنبال تو تو رو تا خورشید میبره کی میگه حقا همیشه با توئه واسه خاطر تو جون میده پشت پنجره                              من اگه نباشم کی واسه همیشه تورو میپرسته                     ...
27 ارديبهشت 1391

مسیر لار شیراز

این عکسو تو مسیر لار شیراز روز 29 اسفند 90 با هزار اطوار ازت گرفتیم آخه تو از عکس گرفتن خوشت نمیاد حجمشو کم کردم تار شد ...
3 ارديبهشت 1391
1